داستان شب
🌙
📝موشی در خانه صاحب مزرعه تله موش ديد؛ به مرغ و گوسفند و گاو خبر داد. همه گفتند: تله موش مشکل توست، به ما ربطی ندارد!
ماری دمش در تله موش گیر کرد و زن مزرعه دار را که آنجا بود گزيد. از مرغ برايش سوپ درست کردند؛ و گوسفند را برای عيادت کنندگان از زن مزرعه دار سر بريدند. زن مزرعه دار زنده نماند و مرد. گاو را برای مراسم ترحيم کشتند
و در اين مدت موش از سوراخ ديوار نگاه می کرد و به مشکلی که به ديگران ربط نداشت فکر می کرد…
📚کلیله و دمنه