بخدا خوبتر از هرچه ستایتد تویی مادر
دندانم شکست
برای سنگریزه ای که در غذایم بود!
دردم گرفت
نه برای دندانم!
برای کم شدن سوی چشم مادرم…
مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای حفظه الله
روزی به اتفاق جمعی از فضلای بزرگ در خدمت امام(ره) بودیم. در آن محفل، از حوزهی قم صحبت شد. یکی از بزرگان اساتید و علمای اعلام قم که مورد احترام و قبول همهی ما هستند،
در آن جلسه به امام عرض کردند که شما نسبت به قم، توجه و عنایت داشته باشید
آن روز امام(ره) فرمودند که این چیزها لازم نیست؛ شما اگر فقط به ابقای دو عنصر در حوزهی قم توجه کنید، همه چیز حل خواهد شد
اول، فقاهت است - که گمان میکنم تعبیر ایشان این بود که مواظب باشید شعلهی فقاهت فروننشیند -
و دوم، اخلاق و تهذیب است.
ما اگر مهذب باشیم، خواهیم توانست هستی خود را در خدمت اسلام و نظام اسلامی قرار دهیم؛ ولی اگر مهذب نباشیم، آنچه که داریم، در خدمت قرار نخواهد گرفت و چه بسا که در جهت عکس هم قرار گیرد.
✍ سخنرانی 22 خرداد 1368
خجالت مرد فقیر..!!
مرد فقیرى بود که همسرش از ماست کره می ساخت و او آنرا به یکى از بقالی های شهر می فروخت،آن زن کره ها را بصورت دایره های یک کیلویى میساخت.
مردپس ازفروختن کره ها،در مقابل مایحتاج خانه رامی خرید.
روزى مرد بقال به اندازه کره ها شک کرد و تصمیم گرفت آنها را وزن کند.
هنگامی که آنها را وزن کرد، اندازه هر کره 900 گرم بود، او از مردفقیر عصبانى شدو روز بعد به مرد فقیر گفت: دیگر از تو کره نمیخرم،تو کره را بعنوان یک کیلو به من می فروختى در حالیکه وزن آن 900 گرم است.
مرد فقیر ناراحت شد و سرش را پایین انداخت و گفت : ما ترازویی نداریم، بنابراین یک کیلو شکر از شما خریدیم و آن یک کیلو شکر شما را بعنوان وزنه قرار دادیم! مرد بقال از شرمندگی نمی دانست چه بگوید …!!!!:ok_hand:
یقین داشته باش که : به اندازه خودت برای تو اندازه گرفته میشود…
این یعنی از هر دست بدهی از همان دست میگیری..
بهلول وکلوخ به پیشانی استاد زدن
بهلول داشت از کوچه ای می گذشت شنید که استادی به شاگردانش می گوید :
من امام صادق (ع) را قبول دارم اما در سه مورد با او کاملا مخالفم !
یک اینکه می گوید : خداوند دیده نمی شود ، پس اگر دیده نمی شود وجود هم ندارد
دوم می گوید : خدا شیطان را در آتش جهنم می سوزاند ، در حالی که شیطان خود از جنس آتش است و آتش تاثیری در او ندارد
سوم هم می گوید : انسان کارهایش را از روی اختیار انجام می دهد ، در حالی که چنین نیست و از روی اجبار انجام می دهد
بهلول تا این سخنان را از استاد شنید فورا کلوخ بزرگی به دست گرفت و به طرف او پرتاب کرد
اتفاقا کلوخ به وسط پیشانی استاد خورد و آنرا شکافت !
استاد و شاگردان در پی او افتادند و او را به نزد خلیفه آوردند
خلیفه گفت : ماجرا چیست
استاد گفت : داشتم به دانش آموزان درس می دادم که بهلول با کلوخ به سرم زد و آنرا شکست
بهلول پرسید : آیا تو درد را می بینی؟ گفت : نه. بهلول گفت : پس دردی وجود ندارد
ثانیا مگر تو از جنس خاک نیستی و این کلوخ هم از جنس خاک پس در تو تاثیری ندارد
ثالثا : مگر نمی گویی انسان ها از خود اختیار ندارند ؟ پس من مجبور بودم و سزاوار مجازات نیستم ،
استاد دلایل بهلول دیوانه را شنید و خجل شد و از جای برخاست و رفت !
در محضر علامه جوادی آملی
محاســبه
در بحثهاي اخلاقي به ما سفارش كردند كه «اهل محاسبه» باشيد؛ محاسبه كردن در امور عادي و عرفي آسان است اما محاسبه كردن در اموري كه به تعبير خود قرآن كريم ثقيل و وزين است، دشوار است.
اينكه به ما اصرار كردند «حاسبوا انفسكم قبل أن تحاسبوا» براي آن است كه ما يك روز حسابي را در پيش داريم، اگر هماكنون محتسِب خود بوديم و كمبودهای خود را ترميم و عيب های خود را تصحيح کردیم، به دارالسلام بار مييابيم و اگر اهل محاسبه نبوديم ممكن است عيب و نقص افزوده شود و با همان عیوب و نواقص وارد يوم الحساب بشويم.
حضرت امير (ع) فرمود: ما يك «استدراج» داريم كه عذاب الهي است و يك «احسان» داريم؛ گاهي ذات اقدس الهي به برخی افراد نعمتهاي فراواني ميدهد؛ اگر در حوزه و دانشگاه است نعمتهاي علمي و دانشی می دهد، اگر در بازار است نعمتهاي مالی می دهد، اما اين نعمتهاي فراوان علمي و مالي، گاهی استدراج است؛ يعني خداوند می خواهد انسان را كم كم بالا ببرد و سپس انسان را از آن بالا به پایین بیندازد؛ هر چه انسان بالاتر برود در هنگام سقوط مرگش قطعيتر است، در قرآن فرمود برخيها خيال ميكنند ما داريم به آنها احسان ميكنيم در حالی که ما درجه درجه آنها را بالا ميبريم تا از همانجا اينها را پرت كنيم تا هلاک شوند.
انسانی که اهل محاسبه نیست، چون معرفت دقيق ندارد، گاهی خیال می کند كه خدا نسبت به او احسان ميكند؛ چنین انسانی بين «استدراج» و «احسان» فرق نميگذارد، او لغزشهاي فراواني دارد اما خداوند هر بار که او لغزش كرده است عيب و نقص او را پوشانده، اما آن شخص در مقابل این لطف خداوند، مغرور شده و خيال ميكند نزد خداوند عزيز است در حالی که خداوند می فرماید ما او را در فتنه و آزمون قرار داديم ولي خود او نميداند؛ محاسبه براي همين است كه انسان اين امور خود را بررسي كند؛ تا ببیند به وی نعمت عطا شده تا شاکر باشد یا گرفتار نقمت است تا توبه کند و خود را اصلاح نماید.
شما اين بادبادكها را ديديد كه نخ ميدهند تا بالاتر بروند اما وقتی نخ آنها قطع ميشود از همانجا گرفتار باد ميشوند، خداوند نیز برخي افراد را آنقدر بالا مي برد كه وقتي پايين افتادند چيزي از آنها نميماند؛ براي اينكه ساليان متمادي خداوند كمالات و نعمتهای فراوان را در اختيارشان گذاشت اما آنها بيراهه رفتند. بعضي از درختهاست كه انسان به طمع يك ميوه از آنها بالا ميرود ولي دیگر راه برگشت ندارد، فرمود آن بالا رفتني كه مال شما نيست، حقّ شما نيست و شما غاصبانه داريد آن صعود را انجام می دهید، بدانید که خداوند همانجا شما را رها ميكند و از همانجا سقوط خواهید کرد. (منبع : #درس_اخلاق 95/1/26)